کسي کاندر تو دل بندد همي بر خويشتن خندد

شاعر : سنايي غزنوي

که جز بي معنيي چون تو چو تو دلدار نپسنددکسي کاندر تو دل بندد همي بر خويشتن خندد
قباها کز تو در پوشد کمرها کز تو در بنددوگر نو کيسه‌ي عشق تو از شوخي به دست آري
ز جاه و مال و جان بگسست هر کو با تو پيونددز عمر و صبر و دين ببريد آنکو بست بر تو دل
گزافست اين چنين زيرک ز ناجنسي کمر رنددسنايي گر به تو دل داد بستاند که بدعهدي
که يک چشمت همي گويد دگر چشمت همي خنددکه گر تو في المثل جاني چنان بستاند از تو دل